"
next
Read Book شمه ای از فداكاری ابوطالب (عليه السلام)
Book Information


Favoured:
0

Download Book


Visit Home Page Book

شمه ای از فداکاری ابوطالب علیه السلام

مشخصات کتاب

مولف:جعفر سبحانی

شمه ای از فداکاری ابوطالب

سران قریش در خانه ابوطالب با حضور پیامبر انجمنی تشکیل دادند. سخنانی میان آنان رد و بدل گردید سران قریش بدون اینکه نتیجه ای از مصاحبه خود بگیرند از جای خود بلند شدند، در حالی که عقبه بن ابی معیط، بلند بلند می گفت: او را به حال خود باقی بگذارید؛ پند و نصیحت سودی ندارد و باید او را ترور کرد و به زندگی وی خاتمه داد. [1] . ابوطالب از شنیدن این جمله، سخت ناراحت گردید ولی چه می توانست بکند، آنان به عنوان مهمان وارد خانه او شده بودند. اتفاقا رسول گرامی همان روز از خانه بیرون رفت، و دیگر به خانه برنگشت. طرف مغرب، عموهای آن حضرت به خانه وی سر زدند، اثری از او ندیدند. ناگهان ابوطالب، متوجه گفتار قبلی «عقبه» گردید، و با خود گفت حتما برادر زاده ام را تررو کرده اند و به زندگی او خاتمه داده اند. با خود فکر کرد که کار از کار گذشته، باید انتقام محمد را از فرعونهای مکه بگیرم. تمام فرزندان هاشم و عبدالملک را به خانه خود دعوت کرد، و دستور داد که هر کدام سلاح برنده ای را زیر لباسهای خود پنهان کنند، و دستجمعی وارد مسجدالحرام گردند؛ هر یک از آنها در کنار یکی از سران قریش بنشینند و هر موقع صدای ابوطالب بلند شد و گفت: یا معشر قریش ابغی محمدا: ای سران قریش محمد را از شما می خواهم؛ فورا از جای خود برخیزید و هر کس شخصی را که در کنارش نشسته است ترور کند، تا به این وسلیه جملگی به قتل برسند. ابوطالب عازم رفتن بود که ناگهان «زید بن حارثه» وارد خانه

1 to 4